بارها در منابع مختلف خوانده بودم که حقیقتِ هنرِ هر منطقه را باید در اقلیم و منابع طبیعی آنجا جستجو کرد.
راستش از اولین نگاهم به دز، ناخودآگاه، بدون آنکه دلیلش را بدانم، علاقمند به پرسه زدن در اطراف دز شدم.
رفتار مردم دزفول را در عمل مطالعه کردم، از کوچه پس کوچه ها و پلهها و طاقها رو سعباط ها رد شدم، با مردم به گپ و گفت نشستم، هنرشان را دیدم، به خانههایشان دعوتم میکردند و زوایای پنهان هنر معماری در دزفول را با اشتیاق برایم شرح میدادند. شبستانها، شوادانها، قمیشها، کتها، همه را دیدم.
این همه ذکاوت و استفاده از عناصر اقلیمی در این شهر حیرتبرانگیز است.
اما هنوز یک جای ماجرا میلنگید.
اینکه چطور ارامش بینظیری در تمام گوشههای این شهر زیبا موج میزند و چطور الهامبخش این همه هنر و زیبایی شده، برایم قابل درک نبود.
جستجوی منبع این آرامش، آرامش ذهنم را دستخوش طوفان کرده بود تا اینکه دقایقی کوتاه، از میان یکی از سعباطها به منظره شهر خیره شدم.
هجوم ناگهانی رنگهایی که به زیبایی هرچه تمامتر در کنارهم قرار گرفته بودند ، در سکوت کوچههای قدیمی دزفول، چشمانم را به رقص واداشته بودند.
همجواری رنگ فیروزهای منحصر بفرد دز، در کنار رنگ خاک و آجر دزفول، باعث شد تک تک کلمات فلسفه رنگِ ایتن در مورد رنگهای مکمل را در ذهن مرور کنم و از منظر خودم، راز زیبایی و ارامش دزفول را درک کنم.
در گردونه رنگ، به آنهایی که روبروی هم قرار بگیرند، رنگ مکمل میگوییم.
آبی فیروزهای در کنار نارنجی و زرد آجرها، ترکیب بینظیری از رنگ را بوجود آورده که هم باعث آرامش میشود و هم بطور شیطنتآمیزی هیجان دارد. همه چیز را به سمت اعتدال پیش میبرد.
چشمانت خسته نمیشود از دیدن ریتم آجرها.
همین هنر در یزد و اصفهان و کرمان و کاشان و تبریز و … هم قابل مشاهده است.
هرجا که با دیواری یکدست از آجر/خشت مواجه میشوی، میبینی که استاد معمار، با ظرافت تمام، با طرحی از کاشی فیروزهای/آبی/لاجوردی خستگی را از چشمانت میزداید.
حالا که فکر میکنم راز زیبایی دزفول را دریافتهام، اشتیاقم برای تماشای دزفول، بیشتر شده.
راستش را بخواهید به خودم مغرور شدم که در اولین ساعات، توانستم نتیجهگیری کنم که رود دز، همهی آن چیزیست که دزفول را منحصر بفرد کرده.
دز، حقیقت همه جاری دزفولست.
۲۳ اسفند ماه ۹۷
رامین رحمانی نژاد.
عالیه
عالی بود
فوق العاده بوددد. ممنون
سلام مثل همیشه عالی بود انتخاب خوب و پر مفهوم. موفق باشید