جشنواره سفرنگاری ماکوگرام

بازی کودکانه

بازی کودکانه

زمونه زمونه قدیم ؛دلها قدیم ؛جوونا قدیم ؛مراما قدیمی و داش مشتی و عشق بود ؛دلها صاف و محبت داشت… اون زمانا که بیشتر با قطار میامدم دزفول یادمه پدر و مادر رو راضی میکردیم و با قطار راهی سفر دزفول میشدیم زندگیمون درسته اراک بود ولی دلمون با دزفول بود? تقریبا دم دمای صبحRead more about بازی کودکانه[…]

کبوتر لانه ی عشق

کبوتر لانه ی عشق

اینجا کجاست فکر میکنی….! منم که اینجام و تنهایی و دلهای غم رو مثل این آجرهای قدیمی به دوش میکشم میدونی پشت این آجرها چه قدمتی هست؛قدمتشون از طلا هم بالاتره هنوز داری فکر میکنی به این سولاخای آجرهای قدیمی زیاد خسته نشو اینا رو درستکردن واسه ما کبوترا که دلامون رو بزنیم به دریاRead more about کبوتر لانه ی عشق[…]

نشان روی سینه

نشان روی سینه

این همه نشان روی سینه داشت نه فرمانده بود و نه به جنگ رفته بود اما… قلبش را بارها برای وطنش به میدان فرستاده بود.. و حالا… تنها یادگارِ عزیزانش را بر سینه و انگشتان پینه بسته اش یدک می کشید…! _________________________________ دستانم را می بینی !؟ پیر است ، اما قلبم سرشار است ازRead more about نشان روی سینه[…]